99-6-31
+با وجود اینکه فکر میکنم خودم هم اگه جای طرفم باشم ممکنه ناراحت شم، ولی اصلا دلم نمیخواد احتیاط کنم و به همون اندازه ای که خوش دارم و موقعیتش هست طعنه نزنم و تیکه نندازم و اذیت نکنم و نخندم :)
احتمالا در حالی که داشته تلاش میکرده قوی و آروم بمونه و باهام بخنده، گفت شبیه چندلری :) الهی! :)) میدونم خیلی عوضیم نینی.
++قرار بوده ست 30 شهریور چک را پاس کنه، و بهم گفته با وجود اینکه پول تو حساب هست و مشکلی نیست، ولی اگه امکانش هست یکم چک را نقد کنید. و من بعد از اینکه اولش خواستم یه کوچولو مخالفت کنم ولی بعدش گفتم ارزششو نداره و بهش گفتم ایرادی نداره. و الان باز پیام داده که فردا ساعت 11 چک را نقد کنید! آه پسر، این آخرین چک هست و به خودم میگم دو سه ساعت هم برای من فرقی نمی کنه. و چیزی نمیگم و فقط قبول می کنم.
با خودم فکر میکنم شاید اگه کس دیگه ای جای من بود بهش ثابت میکرد که فهمیده که پول تو حسابت نبوده و خر خودتی. ولی واقعا لازمه؟ چرا آخه از همون اول صادق نیستی احمق.
+++ بهش میگم دلم میخواد نظرت راجع بهم مثبت بمونه و همون لحظه تمام عشق و حس خوبی که بهم داده و تمام ترسی که از، از دست دادن این عشق تو وجودم لونه کرده، با هم پر میکشن و میرن. :)
ولی حقیقت ماجرا اینه که نظر مثبتش برام اهمیتی نداره، فقط از ارتباط های شکننده ی مزخرف خسته ام و دلم میخواد راس راسی برای یک ارتباط تلاش کنم و زمانی ازش دست بکشم که واقعا زمانِ دست کشیدنه، نه به خاطر لجبازی و بچگی.
دلم میخواد یکی باشه که آگاه باشه، اهمیت بده و نقد های سازنده بهم بده، بهم بگه از بیرون چه شکلیم. واقعا دلم میخواد، ولی آدما با دیدنِ اولین حرکتی که به مذاقشون خوش نیومده، دُمشون را میذارن رو کولشون و میرن، احمق ها!