عشق کافی نیست

دوست داشتن رو میدونم چیه و تجربه ش کرده ام زیاد، خواستن رو همینطور، chemistry داشتن با کسی رو همینطور، connection داشتن رو هم همینطور، تفاوت شیفتگی منفعلانه و عشق ورزی فعالانه رو هم میدونم، و البته کم و بیش میدونم یه ارتباط عاطفی خوب چه فاکتورهایی نیاز داره، ولی آخرش نفهمیدم اینکه میگن من عاشق فلانی شدم منظورشون چیه؟ در حقیقت تا به حال فکر کرده ام مترادف همون شیفتگی باشه، و اگه اینطوره و من درست فکر میکنم، چرا اینقدر over rated هست این مفهوم؟ چرا اینقدر ماورایی طور ازش حرف زده میشه؟ یا چرا بعضیا اینقدر در پی اش هستند و غصه میخورن که مبادا دیگه عاشق نشن! مگه چیو مشخص میگنه؟ یا چقدر اهمیت داره؟

 

+عنوان، اسم یه کتاب از مارک منسونه، در حقیقت عنوان یه مقاله ش هست.

++چقدر اینجا ننوشته ام، چقدر برای اینجا نوشتن دست و پام رو بسته بودم، ولی الان دارم فکر کنم بهتره که جول و پلاسمو از همه جا جمع کنم و بیام همینجا پهن کنم.

+++چقدر طول کشیده تا من یک birth right رو برای خودم قائل شم، اینکه حق دارم خودم رو بیان کنم، حق دارم تریبونی داشته باشم، فارغ از اینکه چی میخوام بگم، و آیا شنونده داره یا نه.

الهه :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
اینجا من با نوشتن، فکر میکنم، و امیدوارم که این نوشتن ها و فکر کردن ها، از وضعیت و موقعیت فعلی م عبورم بده و در مسیر زندگی پیشم ببره.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان