00-01-22

+صابخونه اینا تا به حال n بار به اشکال مختلف گفته اند که خب تو هم بیا تو حیاط، یا با ما باش و از اینجور حرفا و بهونه ی هر بار من برای نرفتن اینه که "آدم معذبی هستم، به این خاطر نمیام، و گر نه شما که دمتون گرمه". پسسر، نمیدونم چرا همش باید در این موقعیت ها قرار بگیرم، و نمیدونم چرا اصلا این جواب را میدم! امروز یه جاییش آقوی صابخونه میگفت "دشمنی ای که با هم نداریم"، آره میدونم، خودم هم دلیل مقاومتم را نمیفهمم. اصرار دارم بچسبم به همون شخصیت معذب و وا ندم. با وجود اینکه یه قسمتی از وجودم میدونه که وا دادن خیلی ساده تره و خیلی نرمال تر. اگه میخوام اینقدر عجیب نباشم کافیه بیخیال این هویت دروغکی معذب و خجالتی بشم و اونی که هستم را رو کنم. میدونی با اونی که هستم خیلی آشنا نیستم، نمیدونم در صورت بروزش چه واکنش هایی دریافت میکنم واسه همین ترجیح میدم با همون هویتی ظاهر شم که واکنش های دریافتیش برام آشناست. اصرار دارم کوچولو باشم و ادای بزرگا را دربیارم، در حالی که اگه اجازه بدم اونی که واقعا هستم بروز پیدا کنه دیگه لزومی هم نداره ادا دربیارم.

تففف به ته تغاری بودن.

 

++ وقتایی که پیش ننه بابا هستم، مدام پیش خودم فکر میکنم زندگی من مال خودم نیست، و تقصیر این دوتاست، حالا دقیقا نمیدونم قصورشون چیه، وقتی اینجام دیگه اون بهونه معنا نداره ولی بازم زندگی من مال خودم نیست. نمیدونم مال کیه، هنوز مال کسی نیست در حقیقت، بحث اینه که کسی تصمیمی نمی گیره توش، نه خودم برای خودم تصمیم می گیرم و نه اجازه میدم کس دیگه ای اینکار رو بکنه.

 

+++ تب دارم انگار، و خوابم میاد بسیار. نکنه کرونا گرفته باشم؟! :(

الهه :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
اینجا من با نوشتن، فکر میکنم، و امیدوارم که این نوشتن ها و فکر کردن ها، از وضعیت و موقعیت فعلی م عبورم بده و در مسیر زندگی پیشم ببره.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان