stay out of your head

امروز جون خودم و ننه ی گرام را به خطر انداختم چون از دست اون آقای عوضی ای که جلوم داشت رانندگی میکرد و هیچ جوره بهم اجازه ی سبقت نمیداد (و حس میکردم عمدا این کار را میکنه چون دیده خانم پشت فرمونه) عصبانی بودم. هر آن که فکر میکنم چی میتونست پیش بیاد نمیدونم چطور باید به خودم دلداری بدم و چطور باید خودم را با وجود همچین اشتباه احمقانه ای دوست داشته باشم و ببخشم، و گیریم که اصراری برای دوست داشتنِ خودم در این موقعیت هم نداشته باشم و تنبیه را لازم بدونم، آیا این تنبیه اشتباه احمقانه ی من رو تصحیح میکنه؟ معلومه که نه! ولی حتی گفتن "غلط کردم و دیگه تکرار نخواهد شد" به خودم هم نمیتونه تسکینم بده، چون انگار اعتمادم را به عقلم از دست داده ام، من واقعا دیوانه بودم، بیشعور بودن یک آدم و اینکه من اون حق را براش قائل نبودم از من یک دیوانه ساخت، یک لجباز تمام عیار که میخواد برای تربیت کسی که نمیخواد تربیت داشته باشه جون بده!

پسسر، من خیلی وقتا تعجب میکنم از اینکه در چشم آدم ها غیرقابل پیش بینی ام، ولی حقیقتش اینه که برای خودم هم کاملا غیرقابل پیش بینی ام. خداوند خودم و عزیزانم را از شرِ دیوانگی هام محفوظ بداره، آمین.

آیا درد اینه که خشمگینم (به دلایل مختلف)؟ احتمالا. و آیا دلیل این خشم اینه که اساس منطق و استدلال هام درست نیست؟ به احتمال زیاد.

ولی لازمه که اصلاح بشم. باید ریشه ی اون استدلال مزخرفی که بهم اجازه ی خشمگین شدن و عمل کردنِ بر اساس خشم میده را سوزوند. فقط در اون صورت میشه عبور کرد و مطمئن بود که دیگه تکرار نمیشه.

 

بعدا نوشت: الان که یه خرده بیشتر هضم کردم، متوجهم که من فقط چون قبلا شرایط مشابهی را تجربه نکرده و بهش فکر نکرده بودم، موقعی که تو جاده بودم هم فکر نمیکردم که الان همه چیز واقعیه و یک زبونم لال تصادف میتونه چه تبعاتی داشته باشه، یه جورایی فکر کرده بودم دارم بازی میکنم، فوقش گیم اور میشم و از نو شروع میکنم.

جدی نگرفتن واقعیت، حضور نداشتنِ توی واقعیت، آخرش کار دست من خواهد داد.

همچنان درد اینه که من توی ذهنم زندگی میکنم، نه توی واقعیت.

الهه :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
اینجا من با نوشتن، فکر میکنم، و امیدوارم که این نوشتن ها و فکر کردن ها، از وضعیت و موقعیت فعلی م عبورم بده و در مسیر زندگی پیشم ببره.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان