tired of pretending

حس میکنم در طی زندگیم همیشه ناخواسته مجبور به دفاع از خودم شدم، خودی که بهش باور نداشته ام. نمیدونم شاید هم ناخواسته نبوده و نتیجه ی زود خوندن یه سری کتاب ها بوده. ولی این روزها خسته ام، خسته از دفاع کردن، خسته از اثبات باوری که عمیقا ندارمش، خسته از اثبات قدرتی که ندارمش. و خب خیلی مسخره و عجیبه که هنوز هم نمیتونم پیش کسایی که منو وارد این بازی کرده اند، به تمام اینها اقرار کنم و از بازی انصراف بدم. بهم اجازه نمیدن.

ضعیف نگهت میدارن، اعتماد به نفست، باور به خودت را ازت میگیرن، و بعد ازت میخوان این ضعف را سانسور کنی، ورژن ضعیفت پذیرفته شده نیست، تو در برابرشون موظفی که ضعیف نباشی.

 

بی اندازه دلم میخواد از این چرخه ی باطل بیام بیرون. میدونم طرز فکر خودم و غرور مزخرفم در رابطه با یه سری چیزا هم مطمئنا به موندن توی این بازی دامن میزنه.

 

با وجود اینکه ننه ی گرام اصرار داره من بی رگم، و مشکلی ندارم با اینکه ضعف هام دیده بشن، ولی آه که اینطور نیست و ای کاش که بود، ای کاش قبل از تمام هارت و پورت ها و گنده گوزی هام و وانمود کردن به اینکه به کمک کسی نیاز ندارم و خودم میدونم دارم چیکار میکنم، یک موجود نیازمند آویزون بودم و یه همچین فازی را در طی زندگیم طی میکردم، فکر میکنم در اون صورت عبور از ضعف امکان پذیر بود، ولی اینجوری من همیشه یک موجود ضعیف در پوسته ای از قدرت میمونم.

 

الهه :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
اینجا من با نوشتن، فکر میکنم، و امیدوارم که این نوشتن ها و فکر کردن ها، از وضعیت و موقعیت فعلی م عبورم بده و در مسیر زندگی پیشم ببره.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان