99-3-31

داستان کوتاه های کتاب "مخلوقاتِ یک روز" اروین یالوم را ادامه میدم و بعد از هر داستان، اروین یالوم برام عزیزتر، دوست داشتنی تر و دلخواه تر میشه و دلم میخواد بیشتر و بیشتر ازش بخونم و شک م برای اینکه الگوم این بشر، و رویام درمانگر و نویسنده شدن (نویسنده ای دقیقا شبیه ایشون) باشه، کمرنگ تر میشه. آره فکر میکنم اقلا در زمینه ی روانکاوی مستعد هم هستم، و کشف این روابط علت و معلولی انگیزه ها و رفتارهای آدم ها بسیار برام لذت بخش است و خواهد بود.

داستان هاش البته خیلی هم به اینکه خودم را بشناسم کمک می کنه.

و یه چیزی که خیلی برام جالب بود، اهمیتیست که به رویاهایی که آدم تو خواب می بینه، میده.

 

+پستی که در مورد شادی نوشتم، در نظرم خزعبل محض بیشتر نیست.

نمیدونم واقعا تعریف شادی چیه و فکر نمی کنم واقعا آدم ناشادی باشم، اگه به حال خودم گذاشته بشم، درد فقط اینه که من از ارتباط با آدم ها، اکثریتشون، خوشحال نمیشم و قاعدتا نمیتونم حس خوشحالی نداشته را منعکس کنم، چون آدم ها همیشه در چشمم تهدید بودند، مسئولیتِ اضافه، مسئولیتی که معمولا بهم تحمیل میشه و خودم نمیخوامش.

الهه :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
اینجا من با نوشتن، فکر میکنم، و امیدوارم که این نوشتن ها و فکر کردن ها، از وضعیت و موقعیت فعلی م عبورم بده و در مسیر زندگی پیشم ببره.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان