99-3-8-2 (از بلاگفا)

از دیروز دارم به این فکر می کنم که، در برابر مامانم همیشه تو ذهنم خودم را تبرئه کردم و گفتم که نه من آدم خوبه ی ماجرام، مامانم هست که نمی فهمه، من اگه شرایط برام مهیا باشه، فعال ترینِ آدم هام و به همه چی زندگیم میرسم، من واقعا میدونم از خودم و زندگی چی میخوام و برای رسیدن بهش تلاش خواهم کرد.

ولی خیلی وقته گوشیم را نمیذارم رو زنگ که صبح زود بیدار شم، خیلی وقته الزامی حس نمی کنم برای اینکه کارهامو سرِ وقت انجام بدم، الزامی نمی بینم برنامه داشته باشم، الزامی نمی بینم به همه ی کارهام برسم و در کل الزامی نمی بینم هدف هام و پلن م برای رسیدن بهشون مشخص باشه.

و خب تمام اینا به هیچ وجه منطبق بر اون تصویری که من خودم را شبیهش می بینم، نیست.

شاید فقط دوست دارم اون تصویر را از دور ستایشش کنم، اینکه کسی چیزی را از دور ستایش میکنه دلیل بر این نیست که واقعا میخواد شبیهش باشه، من میدونم چیا خوبن و میتونم تشخیص بدم کیا دارن بر اساسشون عمل می کنن و دمشون گرمه، ولی خودم؟ انگار همین دونستن فقط برام کافیه، انگار واقعا نمیخوام، واقعا نمیخوام شبیه اون تصویر باشم.

الان که بیشتر فکر می کنم حقیقتش اینه که من همین جایی که هستم را باحال تر و باکلاس تر می بینم، نمیخوام ماهیت درام زندگیم، زمان های زیادی که میتونم با خودم خلوت کنم و overthinking هام را از دست بدم.

الهه :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
اینجا من با نوشتن، فکر میکنم، و امیدوارم که این نوشتن ها و فکر کردن ها، از وضعیت و موقعیت فعلی م عبورم بده و در مسیر زندگی پیشم ببره.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان