the fucking responsiblity

مسئول بودن

این فعل پیچیده ی مبهم

شک ندارم در طی تمام زندگیم باید برای فهمیدن معنی درستِ این فعل، شاخک هامو تیز نگه دارم و هر بار تلاش کنم تعریف بهتری ازش به خودم ارائه بدم.

از وقتی که خودم را شناختم، پسِ ذهنم مدام تکرار شده که من مسئولم، مسئول خیلی از چیزا که یکی از بزرگتریناش زندگی خودمه، من مسئول زندگی خودمم.

از اون موقع، طی هر دوره ای از زندگیم، در جهت انجام این مسئولیت کارهایی انجام داده ام، ولی حقیقتش اینه که هنوز درست نمیدونم نمود بیرونی زندگی اون کسی که خودش را مسئولش میدونه چه شکلیه. ولی میدونم یه چیزایی را دارم اشتباه می کنم که یه مثالش را تو پُست قبل زدم، درسته که من مسئول احساسی هستم که دارم، ولی دقیقا باید چیکار کنم براش؟ آیا اصلا باید تلاش کنم که اون حس را از بین ببرم؟ مطمئنا نه. شاید اصلا مسئول بودن به این معنی نیست که حتما باید کاری بکنی، نه شاید صرفا در خاطر داشتن اینکه خودت مسئولی کافی باشه، همین که قدرت را به دست کس دیگری نمیدی و بهتر شدنِ احساست را به اینکه کس دیگری عوض بشه گره نمیزنی، کافیه، هوم؟ البته که این خوبه ولی فکر نمیکنم کافی باشه، چون اگه کافی باشه، چیزی عوض نمیشه هیچ زمان، و شاید سوال اصلی ای که من باید جواب بدم اینه که در مواجهه با ناراحتی و عذاب، آیا چیزی باید عوض شه، و اگه باید اون چیه؟

الهه :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
اینجا من با نوشتن، فکر میکنم، و امیدوارم که این نوشتن ها و فکر کردن ها، از وضعیت و موقعیت فعلی م عبورم بده و در مسیر زندگی پیشم ببره.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان