98-9-29

در طی روزهایی که گذشت، تجربه ی دعوا و قهر با دوستان صمیمی و خونواده را در کارنامه ی اعمالم ثبت کردم و بسی مفتخرم بهش! (just kiddig)، در طی همون جر و بحث ها همش با خودم فکر میکردم لازمه؟ نمیتونم جر و بحث نکنم؟ و میدونستم که میتونم جر و بحث نکنم یا هر زمان که دلم خواست بهش خاتمه بدم، میدونستم که واقعا هدف از قبل تعریف شده ای برای این بحث ها ندارم، ولی الان که گذشته اند و میتونم از دور بهشون نگاه کنم، می فهمم که هدفم چی بوده، دلم میخواست بهم ثابت شه که نیازشون بهم نیاز اساسی ایست، دلم میخواست بهم نشون بدن که برای نگه داشتنم، برای حفظ رابطه باهام، کوتاه میان، و باهام مدارا میکنن، و در مقابل وحشی بودنم جبهه نمی گیرن، دلم میخواست شبیه اون بچه ای باشم که بزرگترش را میزنه ولی بزرگترش بغلش میکنه و آرومش می کنه، دلم میخواست تواضع و کرنششون در برابرم را ببنم و لذت ببرم، دلم میخواست ببینم که تلاش میکنن حفظم کنن، تلاش می کنن دوباره به دستم بیارن، و برای به دست اوردنم هم که شده تلاششون را می کنن که درکم کنن، دلم میخواست ببینم که برای راه یافتن به درونم حصار سنگی ای که دورم کشیدم را میشکنن، میخواستم ناز کنم و بدونم که نازم خریدار داره، میخواستم به این وسیله فرمانروایی کنم و اغوا بشم.

آیا به این هدف ها رسیدم؟ نه.

آیا میخوام قهرم را ادامه بدم تا برسم؟ البته که نه.

چرا؟ چون دیگه بچه و ناتوان نیستم، الان خیلی بیشتر از "قهر کردن" ازم برمیاد، میخوام تو زندگیشون باشم؟ خب خودم را هست میکنم براشون، "هست" میشم تو زندگیشون، هر روز بیشتر از دیروز، به همین سادگی به همین خوشمزگی. و میدونم که حتی اگه هیچ زمان قدرِ بودنم شناخته نشه، دونسته نشه، این نتیجه نمیده که بودنم بی ارزش بوده، مهم اینه که خودم به ارزشمندی حضورم باور داشته باشم که دارم.

دلم نمیخواد اونی باشم که بهش لطف میشه، اونی که دوستش دارن و مسئولیتش را می پذیرن، نه من اونیم که مسئولیت می پذیره، من اونیم که لطف می کنه، من اونیم که عشق می ورزه، من اونیم که بزرگتره، و دوست دارم که باشم، بزرگتر باشم، دوست دارم بهم تکیه بشه.

الهه :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
اینجا من با نوشتن، فکر میکنم، و امیدوارم که این نوشتن ها و فکر کردن ها، از وضعیت و موقعیت فعلی م عبورم بده و در مسیر زندگی پیشم ببره.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان