...

در حال مکالمه ایم با رفیق، کلا تایپینگ هستند ولیکن با سرعتی اندک، و من منتظرم بالاخره ته این حرفا دربیاد و منم بتونم حرف بزنم، بالاخره انگار کورسوی امیدی روشن میشه و میگه تو چه خبر؟ ولی همچنان در حال تایپه، یه جمله تایپ میکنم در وصف خبر جدید و ایشون بعد یه واکنش اندک به حرف من، حرفای خودش را ادامه میده، همچنان با سرعتی رو اعصاب...

و این در حالیست که از صبح دارم حرفای برادرزاده را گوش میدم و از اول هفته حرفای تموم ناشدنی خواهرزاده ها را!

حقیقتا خسته ام از گوش دادن و شنیده نشدن

دلم میخواد بگیرم یه چند تا از این آدمای وراج را خفه کنم.

 

یکی از خواهرزاده ها، کلا وقتی بدونه گوش و توجه تو را حتی اندک و نصفه نیمه در اختیار داره، هیچ زمان ساکت نمیشه مگر اینکه بهش بگی هیسس، الان میخوام حواسم به کار خودم باشه

این جدیدا خیلی منو عصبی میکنه، وقتی طرفم به هیچ وجه من الوجوه فکر نمیکنه و فقط میریزه بیرون! یه سری ماجراهای احمقانه ی روزمره که برای من اصلا اهمیتی ندارن را با جزئیات و مخلفات فراوان ساعت ها شرح میده.

الهه :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
اینجا من با نوشتن، فکر میکنم، و امیدوارم که این نوشتن ها و فکر کردن ها، از وضعیت و موقعیت فعلی م عبورم بده و در مسیر زندگی پیشم ببره.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان