98-8-25

دو سه ماه پیش بود که زن کاکوی گرام، توی صحبتی که حالا به اقتضای اتفاقات اونموقع پیش اومده بود بهم گفت، "تو قابلیت های زیادی داری" و واقعا این منظور را داشت، میدونستم که بهم لطف داره ولی حقیقتش اینه که خودم هم این جمله را قبول داشتم، با این وجود دنبال دلیلی گشتم که باعث شده باشه یکی از بیرون به این پی ببره و اینو بهم بگه و متاسفانه پیدا نکردم، من در طی اقلا ده سال اخیر جز کارنامه ی احیانا درخشان کنکورم، قابلیت دیگه ای به کسی نشون نداده ام، بعد از اون به اصطلاح موفقیت، موفقیت قابل ثبتی در رزومه م یافت نشده، من مطالعه کرده ام، تلاش کرده ام خودم را بشناسم و بهتر کنم، و این اتفاق البته که افتاده ولی ایرادی که وجود داره اینه که اولا فکر نکنم این بهتر شدن آنچنان برای یک ناظر بیرونی مشهود بوده باشه، خصوصا که من همیشه ساکت و کم حرف بوده ام و هستم، و دوما و بدتر از اون، اینه که حتی برای خودم هم نتونستم توضیح بدم که دقیقا در چه حوزه ای، در چه مهارتی پیشرفت کرده ام و الان میتونم ازش به عنوان قابلیتی که هست و دارم و حتی اگه کسی نبیندش خودم میدونم، نام ببرم.

در طی این چند سال، همیشه باید هایی توی ذهنم بوده اند، تم های شخصیتی خاصی که به مرور دوستشون داشته ام و تلاش کرده ام بهشون نزدیک تر بشم ولی هیچ چیز قابل اندازه گیری یا مهارتی با اسمی خاص مقصودم نبوده و خب الان هم نمیتونم مدعی باشم که توی هیچ مهارتی، حرفه ای هستم.

تلاش کرده بودم بفهمم رسالتم توی زندگی چیه، فهمیدم که رسالت از پیش تعریف شده ای وجود نداره و خودت رسالت را خواهی ساخت، پس یک رسالت برای خودم انتخاب کردم، و با خودم گفتم باید بهش برسم، ولی هیچ زمان حس نکردم بهش نزدیکم، حس نکردم دارم به سمتش حرکت می کنم، صرفا یک رویا بود توی ذهنم.

(آخ که چقدر نوشتن اینا ازم انرژی می گیره و عصبیم میکنه... دارم جون میکنم قشنگ برای نوشتن! نمیدونم چرا نمیتونم مثه آدم حرف دلمو بزنم.)

منظورم از نوشتن تمام اینا اینه که بگم، من تا به حال پیش رفته ام، ولی معلوم نیست در کدوم جهت و برای کسب کدوم مهارت، و حتی معلوم نیست اولش کجا بوده ام، و دقیقا چقدر پیش رفته ام و الان کجام. شاید اهمیت دونستن این ها را، بعد از گوش دادن فایل های صوتی "حرفه ای گری" بیشتر درک کردم، و تازه فهمیدم وبلاگ نویسی وقتی در خدمت این هدف باشه چقدر مثمر ثمر تر خواهد بود، و اونموقعه که معنای واقعی نوشتن و عبور کردن را خواهم فهمید.

الان ظاهرا مسئله مشخصه، ینی جوری نوشتم که انگار میدونم دنبال چیم، ولی حقیقتش اینه که اهمیت ثبت کردن را میدونم، ولی نمیدونم دقیقا چیا را باید ثبت کنم و از کجا شروع کنم.

 

(خسته شدم، هزار تا مانع تو ذهنم هست سر راهِ ساده گفتن حرفی که باید بگم.)

الهه :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
اینجا من با نوشتن، فکر میکنم، و امیدوارم که این نوشتن ها و فکر کردن ها، از وضعیت و موقعیت فعلی م عبورم بده و در مسیر زندگی پیشم ببره.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان